Friday, September 18, 2009

داستان سکسس

از دوستان خواهش میکنم که داستان های خودتونو به این آدرس بفرستید : sara.charry@yahoo.com

مامان احسان و آقا محمد

اسم من احسانه. ما یه همسایه داریم که اسمش محمده ما بهش میگیم آقا محمد که
خدا نه بهش ریش و سیبیل داده بود نه یه خانواده درست و حسابی مثل بقیه آدما.
خونه ما آپارتمانیه اونا هم همسایه پاینی ما. مثل همه همسایه ها با هم رفت و آمد داشتیم ولی آخرش مثل همه اونا نشد. بعضی وقتا مامانم میرفت خونشون که مثلا باحاجیه خانوم(ما به زنش میگفتیم) اختلاط کنن.
بعضی وقتا هم اون میومد اینجا.
بابام سروان نیروی انتظامیه و تو شهر دیگه ای هست و هفته ای دو سه شب میومد خونه و قرار بود ما هم از اول ماه رمضان بریم اونجا خونه بگیریم یعنی حدود هفت-هشت ماه دیگه.
آقا محمد و خانومش یه دختر داشتن سال سوم دبیرستان و ما هم که بابام مامان من و حوسنا خواهرم که تو شیراز دانشجو بود من هم اون موقع سال اول دبیرستان بودم.
دخترش که خداییش چندشم میشد بهش دست بزنم چون شکل و تیپ بی ریخت و حزب الهیش خیلی تو ذوق میزد انگار خدا درستش کرده بود واسه ضد حال مردا.
موضوع مامانم و آقا محمد رو وقتی فهمیدم که میخواستم با دوستام برم بیرون.
دیدم که مامان حسابی به سر و وضع خودش رسیده و میخاد بره جایی.
به شوخی بهش گفتم بیا برسونمت (آخه من یه موتور کوچیک داشتم) بهم گفت میرم
با حاجیه خانم خرید. خلاصه من هم راه افتادم و رفتم پیش رفیقا که چند خیابون پایین تر بود و موتور رو خونه پیام دوستم گذاشتم و با ماشین اون رفتیم تو شهر ولی بین راه حاجیه خانم رو دیدم که با دختر کیر مدلش اومده بودن بازار ولی مامانم باهاشون نبود.
خلاصه رفتم تو فکر که چرا مامان بهم دروغ گفته و… تا وقتیکه برگشتم. وقتی رسیدم خونه یه راس رفتم سراغ یخچال دیدم مامان هیچی نگرفته تعجب کردم مامان هم برگشته و تو اتاقش نشسته لباساشم شسته و پهن کرده و وقتی شک من دو برابر شد که فقط لباسای زیرشو با پیراهنش رو شسته بود.
خلاصه این موضوع خیلی قلقلم میداد تا یه روز گفت میخاد بره با حاجیه خانوم بیرون من هم الکی گفتم میرم پیش دوستام بعدش رفت و من هم یواشکی سرک کشیدم بیرون دیدم یه راس رفت خونه اونا بعدش هم وایسادم ولی نزدیک بیست دقیقه هیچکی نیامد بیرون تا اینکه من رفتم تو.
بعد از تقریبا یک ساعت مامان برگشت. وقتی اومد تو و منو دید یهو حول کرد و گفت کی اومدی و بعدش سریع رفت حمام.
من هم که منتظر همین لحظه بودم همین که اون رفت تو حمام بعدش رفتم و دیدم رو شرتش آب کمر ریخته. شک نداشتم که مامانم با آقا محمد سکس داشته.
اولش باورم نمی شد چون آقا محمد از اون خر مذهبی های روزگار بود و به قول معروف سلامتو با قنبل الله علیکم جواب میداد.
این موضوع گذشت تا یه عصر مامان گفت که می خاد بره عیادت یکی از دوستاش که چند وقته مریضه و بعدش رفت بیرون.
من هم یواشکی پشت سرش رفتم و دیدم که سریع رفت خونه آقا محمد اینا.
حتی سلام هم نکرد و یهو پرید تو و این منو مطمئن کرد. قلبم داشت از جا درمی اومد یه فکری به نظرم رسید.
از کنار نرده های جلو خونه رفتم پایین رو دیوار حیاط و تو خونه آقا محمد اینا رو سرک کشیدم دیدم کسی نیست!
جرات پیدا کردم و رفتم تو حیاط که اتاق کناری شونو دید بزنم دیدم مامانم خوابیده رو تخت خواب اتاقشون و آقا محمد هم خوابیده رو مامانم و داره ازش لب می گیره.
داشت از ترس گریه ام می گرفت ولی موندم تا بعدشو ببینم. بعد از سه چار دقیقه لب گرفتن و سینه خوردن هر دو لخت شدن.
بعدش مامانم نشست رو تخت و آقا محمد هم روبروش و شورتشو چشبوند به صورت مامانم.
اونم شرتشو پایین کشید و کیرش افتاد بیرون. تا حالا کیر به اون بزرگی حتی تو فیلمای سوپر ندیده بودم.
بعدش مامانم شروع کرد به ساک زدن و یه دستش به کیر آقا محمد بود و اون یکی دستشو آقا محمد تو دستاش گرفته بود و دست دیگه آقا محمد پشت سر مامانم بود و مالشش میداد. کم کم حس من هم قوی تر شد و موندم که بعدشو ببینم . بعد یکی دو دقیقه که کار ساک زدن مامانم تموم شد آقا محمد رفت
سراغ لب و سینه های مامانم بعدش رفت پایین پایین تر تا رسید بین پاهای مامانم و اون وقت بود که آه کشیدنای مامانم شروع شد. دو تا پاهای مامانم رو شونه های آقا محمد بود و سر اونم بین پاهای مامانم.
اون وقت مامانمو با سینه خوابوند رو تخت و با زبون شروع کرد لیسیدن کون مامانم بعدش آب دهانشو زد نوک انگشتاش و کرد تو کون مامانم و کمی باهاش
بازی کرد و بعدش تف زد سر کیرش که حالا کلی بزرگ شده بود و گذاشت لای کون مامانم.
مامانم یهو گفت یواش و بعدش یه آی کوچیک با جیغ کشید من حس کردم کلی دردش اومده ولی از ترس اینکه صداش بیرون نره اون جیغ یواشو کشیده. آقا محمد هی کیرشو فشار میداد تو و بعدش خوابید رو مامانم.
هر دفعه کمرآقا محمد میاومد بالا و همین که جمع می شد صدای جیغای مامانم بلند می شد . این کارو چار پنج دقیقه تکرار کرد تا صدای جیغای مامانم
حسابی بلند شد و هی میگفت یواش- تورو خدا یواش تر.آقا محمد هم انگار که گوشاش نمی شنید تا اینکه کیرشو در آورد و مالید رو کون مامانم و بعدش گفت برگرد می خام
بزارمش جلو. تازه فهمیدم که آقا محمد مامانمو از عقب میکرده و اونم هی جیغ میکشیده.
بعدش که مامانم با پشت خوابید و آقا محمد خوابید روش و کیرشو با دستش گذاشت تو کس مامانم و لبشو گذاشت کنار گردن و گوش مامانم. مامانم هم یه پاشو گذاشت پشت ران آقا محمد و اون یکی پاش زیر آقا محمد بود و یه دستشو گرفته بود و اون یکی دستش هم پشت گردن عشقش بود!
هی کمر آقا محمد بالا می اومد و جمع میشد مامانم هم هی آه آه می کرد.
منم داشت آبم می اومد!
که عشق مامانم از روش بلند شد.

رامتین و مامانش و امید

من اسمم رامتينه و اهل تهران هستم. اول از همه بگم که من گي هستم اما خوب سکس با زنها رو هم دوست دارم. داستان از اينجا شروع مي شه که من و مامان و خواهرم تو خونه تنها هستيم چون مامان طلاق گرفته و ما با اون زندگي مي کنيم............ مامان 39 سالشه و من 20. خواهرم هم 18سال. من از بچگي به مامان خيلي وابسته شدم. چون قيافم هم دخترونه بود همه به من ميگفتن بچه ننه. ولي من ناراحت نمي شدم چون من واقعاُ مامانو دوست داشتم و اونم همينطور. مامان وقتي از بابا طلاق گرفت اوضاعش از نظر روحي به هم ريخت. برا همينم من هميشه کنارش بودم. از همين جا وابستگي من به مامان شروع شد و هر روز بيشتر مي شد. حالا ديگه خواهرم هم تو يه شهر ديگه دانشگاه قبول شده بود و من و مامان هميشه با هم تنها بوديم. من ديده بودم که مامان با دوستاي قديم بابا قرار مي ذاشت. اصلا جداييشون هم باعثش همين بود. يه چند بار ديده بودم که با اونا بيرون ميره و دير وقت مياد. اما به روي خودم نيورده بودم. نا گفته نمونه که مامان چون چند سال بود که ورزش مي کرد جوون مونده بود و تو خانواده هم به زيبايي معروف بود. همه بهش مي گفتن ازدواج کنه اما قبول نمي کرد. اگه کسي اونو مي ديد 27 ساله به نظر مي رسيد. رابطه من و مامان ديگه اينقدر نزديک بود که مامان وقتي مي خواست بره مهموني لباساشو جلوي من امتحان مي کرد و نظر منو مي پرسيد. يا تو حمام من کمرشو مي شستم و .... اين ماجرا ادامه پيدا کرد تا يه شب من نسشته بودم و مامان هم حمام بود وقتي از حمام بيرون اومد منو صدا کرد. راستي يادم رفت بگم که اين آخرا رفتار مامان يه جوري شده بود که منو حشري مي کرد. مثلا شبها که منو مي بوسيد ازم لب مي گرفت يا جلوي من لباساي سکسي مي پوشيد و عشوه ميومد. خلاصه منو صدا کرد گفت بيا اين جا. منم رفتم. ديدم واي مامان فقط يه شورت گيپور پوشيده. بدون سوتين و يه آرايش غليظ هم کرده بود. من ديگه حسابي حشري شده بودم. گفتم مامان جايي مي خواي بري؟. گفت: آره مي خوايم بريم مهموني امشب. حالا ببين من پشت باسنم چي شده. مي سوزه. منم رفتم پشتش و گفتم کجاشه؟. دستمو با احتياط گذاشتم روي رون پاش. گفت بالا تر. منهم رفتم بالا تر. اونم هي کونشو ميماليد به دستم. گفت رامتين جون امشب مي خوايم با هم يه مهموني داشته باشيم. اينو گفت منو بغل کرد. گفت: دوستت دارم پسرم و شروع کرد منو بوسيدن. ديگه من هيچي نمي فهميدم. ازهم عاشقانه مثل يه زن و شوهر لب مي گرفتيم. مامان شلوارم رو درآورد بعد تيشرتمو و آخر از همه شورتمو. کيرمو درآورد. بهم گفت امشب مي خوام اونجا که ازش اومدي بيرون رو نشونت بدم و شروع کرد کير داغ منو ليسيدن. من اصلا باورم نميشد و بعد خودش شورتشو در آورد و خوابيد رو تخت گفت بيا بغل ماماني عزيزم. من رفتم اونم خودش کيرمو به کسش راهنمايي کرد. کردم تو واي چه باحال بود. من از چه جاي نرمي اومده بودم بيرون. عالي بود. اونشب منو ماماني خيلي حال کرديم. مامان از من قول گرفت که مثل يه زن و شوهر باشيم. هميشه کنار هم باشيم. منم چون دوستش داشتم قبول کردم. اما انگار ته دلم راضي نبودم. انگار منم مثل مامان دلم ميخواست يکي منو همين طور دوست داشته باشه. دلم ميخواست ببينم سکس با يه پسر چه حالي ميده. دلم مي خواست يکي رو دوست داشته باشم مثل يه زن. نمي دونم شايد من بايد دختر مي شدم. آخه تو مدرسه من از همه بچه ها خوشگلتر بودم. قيافم هم که دخترونه بود. بچه ها به کونم دست مي زدن من خوشم ميومد. اما به روي خودم نميوردم. اونا هم فکر مي کردن من حواسم نيست. ما جرا گذشت تا من وارد دانشگاه شدم اونجا با يه پسرهم رشته ام آشنا شدم که شهرستاني بود و اونجا خونه داشت. اسمش اميد بود. ما با هم خيلي خيلي صميمي شديم. من بعضي شبها اونجا مي خوابيدم. واسه درس خوندن کم کم احساس کردم که بهش خيلي وابسته شدم. همو واقعا دوست داشتيم. تا اينکه يه روز از احساسام با هاش صحبت کردم. اونم گفت که منو دوست داره و حاضره که منو ارضا کنه. اميد هم به خونه ما رفت و آمد داشت و با مامان هم صميمي بود. مامان هم بهش اعتماد داشت. يه روز اومد خونه ما. مامان هم نبود. من يه جوري بودم. يه حس عجيبي داشتم. اميد هم انگار فهميده بود که من حشريم. منو تحريک مي کرد. منم تصميم خودمو گرفتم. رفتم تو اطاق لباسامو در اوردم. يه آرايش غليظ کردم. ناخونامو لاک زدم. موهاي بدنم خيلي کم بود. هميشه ميزدم. همون شورتي که با مامان اون شب سکس داشتيمو پوشيدم و يه سوتين هم بستم و اومدم جلوي آيينه. خودمو تو آيينه ديدم. واقعا مثل يه دخترشده بودم. اومدم بيرون. اميد منو که ديد اولش جا خورد. اما من رفتم جلو. خودمو انداختم تو بغلش. اونم منو بوسيد. ازم لب گرفت. بعد گفت بيا با هم بريم حموم. منو بغل کرد و برد تو حمام. من خودمو در اختيارش گذاشته بودم. وان حمومو پر از آب گرم کرد. مدام منو مي بوسيد. من داشتم واقعا حال ميکردم. منم دستمو گذاشتم رو کيرش و مي مالوندم. بعد من شلوارکشو در آوردم. شورتشو بو کردم. اين بو منو مست مي کرد. شورتشو در آوردم و کيرشو کردم تو دهنم و شروع کردم به ليسيدن. چه لذت بخش بود. اونم اول حسابي ازم لب گرفت. منم براش عشوه ميومدم. اومد پشتم. اول سوتينو باز کرد و بعد شورتمو کشيد پايين و کون سفيد بي موي منو بوسيد و ليس زد. من تو آسمونا بودم. يه کم گاز گرفت. بعد منو برد تو وان حمام. منو خوابوند و شروع کرد نوک سينه هامو خوردن و با انگشتش مي کرد تو کونم. منم با کير داغش بازي ميکردم و از لذت آه مي کشيدم. بعد اومد و انگشتاي پامو مک زد. مدام قربون صدقه ام ميرفت. مثل يه دختر شده بودم. باورم نمي شد!. منو بلند کرد و از پشت خوابوند. منم کونمو قنبل کردم. اول با يه کم آب و صابون کون سفيدمو شست و بعد آروم کيرشو فشار داد تو سوراخم. يه کم درد داشت. اما لذت مي بردم و شروع کرد تلمبه زدن و از پشت سينه هامو فشار مي داد. مرتب به کونم سيلي ميزد. وقتي آبش اومد همشو ريخت تو کونم. من ديگه ازحال رفتم. اون منو تو حمام شست و منو بغل کرد و از حمام بيرون آورد. رفتيم تو اتاق. اميد رفت سر کمد لباساي مامانم. يه شورت زنونه ، يه سوتين مشکي ، تاپ و دامن کوتاه آورد و تن من کرد. خيلي حال مي داد. يه کم که حالم جا اومد آرايش کردم. با هم شام خورديم. لذت بخش ترين شام عمرم بود و تا صبح مثل يه زن و شوهر تو بغل هم خوابيديم. در حالي که ظاهرا من يه پسر بودم. اما در درون احساس دختر بودن مي کردم. با اميد قرار گذاشتيم که با هم ازدواج کنيم. راستي از مامان بگم. مامان اون شب ما رو ديده بود. اما هيچي نگفته بود. بعدها فهميدم اميد با مامان هم رابطه داره. حالا ديگه منو مامان هردو زن اميد بوديم. اميد هم واسه من وهم مامان شوهر بود. حالا يه مدته که هر سه داريم با هم با لذت زندگي ميکنيم و سکس گروهي لذت بخشي داريم. دوستدار همه بچه هاي ايران "رامتين